اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

کلة

نویسه گردانی: KL
کلة. [ ک ُل ْ ل َ ] (ع اِ) مؤنث کُل ّ. (منتهی الارب ). تأنیث کل است و گویند: کلة امراءة، همانگونه که گویند: کل امری ٔ . (از اقرب الموارد). || تأخیر و درنگ . (منتهی الارب ). تأخیر. (اقرب الموارد).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲۱۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۲ ثانیه
کله. (ک، ل، ه)، (ا)،(زبان مازنی)، بچه (این نام تنها برای بچه جانوران استفاده میشود. همانند: "خی‌کله" بچه خوک، "خرسه کله" بچه خرس.)
کله. (ک، ل، ه)، (ا)،(زبان مازنی)، کوره، کوره آتش، جایکه آتش بر‌پا میشود و بر روی آن خوراک میپزند و یا در کنارش گرم میشوند.
کِله با کسره «ک» و «ل» در زبان تبری (مازنی) به معنای بچه و نیز به معنای قلو است. کِله در قالب اشاره به دوقلو در زبان تبری به صورت « دِ کِلی » می آید....
پارچه کتانی و نازک که هوا از آن عبور می کند و برای ساختن خیمه و چادر بکار می رفته...( این واژه می باید با کسره بر روی دو حرف اول خوانده شود)
لپ کله. (مازنی ) ، سر پخ ، سری که پشتش تخت است همانند سر مازندرانی ها ، گیلانیها و کردها .
اجاق گلی
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
پت کله. (زبان مازنی)، جغد.
کله هو. [ ک ُ ل َ ] (اِخ ) دهی از دهستان دروفرامان است که در بخش مرکزی شهرستان کرمانشاهان واقع است و 352 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیای...
یک کله . [ ی َ / ی ِ ک َل ْ ل َ / ل ِ ] (ق مرکب ) بی مکث . بی درنگ . بی وقفه : تب کرد و یک کله افتاد. (یادداشت مؤلف ). و رجوع به یکسره شود.
« قبلی ۱ ۲ صفحه ۳ از ۲۲ ۴ ۵ ۶ ۷ ۸ ۹ ۱۰ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.