کله
نویسه گردانی:
KLH
کله . [ک َ ل َ / ل ِ ] (اِ) محل . جای . زار. سار؛ کنوس کله ؛ ازگیل زار (در دیلمان ). (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
واژه های همانند
۲۱۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۳ ثانیه
کله . [ ک َ ل َ ] (اِخ ) نام شهری و مدینه ای در میان جزیره ای . (از برهان ). بندرگاهی است در هند و در نیمه راه عمان و چین واقع است . (از معجم...
کله . [ک َ ل َ ] (اِخ ) جزیره ای است در اقیانوس هند. (نخبة الدهر ص 152): و آنگه جزیره های زنگیستان ، وز جزیره های بزرگوار و نامدار که اندر اوست...
کله . [ ] (اِخ ) نام شهری و مدینه ای باشد. (برهان ). نام شهری . (ناظم الاطباء). و رجوع به کَلَه (اِخ ) شود.
کله .[ ] (اِخ ) دهی از بخش شهریار شهرستان تهران است و 125 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 1).
کله . [ ] (اِخ ) دهی از دهستان نیاسر است که در بخش قمصر شهرستان کاشان واقع است و 550 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3).
کله . [ ک َل ْ ل َ ] (اِخ ) شعبه ای از طایفه ٔ بابادی هفت لنگ بختیاری است .
کله. (ک، ل، ه)، (ا)،(زبان مازنی)، بچه (این نام تنها برای بچه جانوران استفاده میشود. همانند: "خیکله" بچه خوک، "خرسه کله" بچه خرس.)
کله. (ک، ل، ه)، (ا)،(زبان مازنی)، کوره، کوره آتش، جایکه آتش برپا میشود و بر روی آن خوراک میپزند و یا در کنارش گرم میشوند.
کِله با کسره «ک» و «ل» در زبان تبری (مازنی) به معنای بچه و نیز به معنای قلو است. کِله در قالب اشاره به دوقلو در زبان تبری به صورت « دِ کِلی » می آید....
پارچه کتانی و نازک که هوا از آن عبور می کند و برای ساختن خیمه و چادر بکار می رفته...( این واژه می باید با کسره بر روی دو حرف اول خوانده شود)