اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

کم

نویسه گردانی: KM
کم . [ ک ُم م ] (ع اِ) آستین . (دهار). آستین . ج ، اکمام ، کِمَمَة.(منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) :
آهنی در کف چون مرد غدیر خم
به کتف باز فکنده سر هر دو کم ۞.

منوچهری .


آن رخت قاری کو کز کم و ذیل
در وی توانیم زد دست و پایی .

نظام قاری (دیوان البسه ص 110)


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۷۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۶ ثانیه
به ضم ک. شکم به گویش کازرونی(ع.ش)
کم کم . [ ک ُ ک ُ ] (اِ صوت ) صدا و آواز کندن نقب و چاه باشد و آن را کم کم نقاب گویند. (برهان ). آوازکافتن نقب . (فرهنگ جهانگیری ). آواز شکاف...
کم کم . [ ک ُک ُ ] (اِ) زعفران . (برهان ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). اسم هندی زعفران است . (فهرست مخزن الادویه ). || ریگ روان . (از برهان ) (...
حد اقل، در کمینه
کم ء. [ ک َم ْءْ ] (ع اِ) سماروغ . ج ، اَکمُؤ، کماءة با تا جمع است بر غیر قیاس . و یا کماة اسم جمع است یا آن برای واحد است . (منتهی الارب ). س...
کم زن . [ ک َ زَ ] (نف مرکب ) شخصی که خود را و کمالات خود را عظمی ندهد و سهل انگارد. (برهان ) (آنندراج ). آنکه خود و کمالات خود را وقعی و عظم...
کم سر. [ ک ُ س َ ] (اِخ ) دهی از دهستان حومه ٔ بخش مرکزی شهرستان فومن است و 243 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2).
کم لر. [ ک ُ ل َ ] (اِخ ) دهی از دهستان قشلاقات است که در بخش قیدار شهرستان زنجان واقع است و 101 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ...
کم شده . [ ک َ ش ُ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) نقصان یافته و تلف شده و سپری . (ناظم الاطباء). و رجوع به کم شدن شود.
کم زده . [ ک َ زَ دَ / دِ ] (ن مف مرکب )اظهار عجز کرده . (فرهنگ فارسی معین ). || حقیر شمرده . فرومایه محسوب شده . (فرهنگ فارسی معین ).ذلیل و...
« قبلی ۱ صفحه ۲ از ۸ ۳ ۴ ۵ ۶ ۷ ۸ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.