گفتگو درباره واژه گزارش تخلف کم نویسه گردانی: KM کم . [ ک ُ ] (اِخ ) نام ولایتی است از عراق ۞ و معرب آن قم است و اکنون به تعریب اشتهار دارد. (برهان ). شهر معروف که معرب آن قم است و کنب نیز گویند. (فرهنگ رشیدی ). نام شهری که قم نیز گویند. (ناظم الاطباء). و رجوع به قم شود. واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۷۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۷ ثانیه واژه معنی ساقی کم کاسه ساقی کم کاسه . [ ی ِ ک َ س َ / س ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) ساقی که پیاله با احتیاط به مستان بدهد. (بهارعجم ) (آنندراج ) : ساقی کم کاسه می ... بی کم و بیش بی کم و بیش . [ ک َ م ُ ] (ص مرکب ، ق مرکب ) بدون زیاده و کم . عیناً. بی کم و کسر بی کم و کسر. [ ک َ م ُ ک َ ] (ص مرکب ،ق مرکب ) کامل . بی نقصان . بی هیچ کمی . بی هیچ کاهش . پای کم آوردن پای کم آوردن . [ ک َ وَ دَ ] (مص مرکب ) عاجز شدن . کوتاهی کردن در کاری بمقابله ٔ کسی . (غیاث اللغات ) : من آن کسم که چو کردم به هجو گفتن ... بی کم و زیاد بی کم و زیاد. [ ک َ م ُ ] (ص مرکب ، ق مرکب ) بدون زیاده و نقصان . بدون عیب . کاملاً و بالتمام . درست و صحیح . (ناظم الاطباء). بی کم و کاست بی کم و کاست . [ ک َ م ُ ] (ص مرکب ، ق مرکب ) بی نقصان یعنی کامل و متمم . (آنندراج ). زحمت کم کردن زحمت کم کردن . [ زَ م َ ک َ ک َ دَ ] (مص مرکب )(در تداول عامه ٔ امروز پارسی زبانان ) رفع تصدیع کردن و زحمت بر گرفتن . این ترکیب بیشتر بعنوان ... کم و بیش گشتن کم و بیش گشتن . [ ک َ م ُ گ َ ت َ ] (مص مرکب ) کم و زیاد شدن : چو روزی نخواهد کم و بیش گشت نشاید به همت کم اندیش گشت . امیرخسرو.پس زانو من... کم کوت غوتاغنبا کم کوت [گام گوت] بضم کاف و سکون میم و ضم کاف دوم و سکون واو و تاء مثناه فوقانیه لغت فرنکی است بمعنی صمغ درخت کوت زیرا که کم در لغت ایشان بمعنی صمغ است... پای کم داشتن از پای کم داشتن از. [ ک َ ت َ اَ ] (مص مرکب ) حریف نشدن با. برابری نکردن با. برنیامدن با. (از ملحقات برهان قاطع). تعداد نمایش: 10 20 50 100 همه موارد « قبلی ۱ ۲ ۳ ۴ ۵ ۶ صفحه ۷ از ۸ ۸ بعدی » نظرهای کاربران نظرات ابراز شدهی کاربران، بیانگر عقیده خود آنها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود