گفتگو درباره واژه گزارش تخلف کمال نویسه گردانی: KMAL کمال . [ ک َ ] (اِخ ) نام وی سید کمال کجکولی ، ساکن بلخ و معاصر امیرعلیشیر نوایی بود و گویند صد هزار بیت شعر گفته است . این مطلع از اوست :ای روشنی از نور رخت دیده ٔ جان رابر خاک نشانده قد تو سرو روان را.(از رجال حبیب السیر ص 138). واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۱۲۶ مورد، زمان جستجو: ۱.۴۷ ثانیه واژه معنی کمال الدین کمال الدین . [ ک َ لُدْ دی ] (اِخ ) ابوالعطاء محمودبن علی بن محمود کرمانی ، متخلص به خواجو. رجوع به خواجوی کرمانی شود. کمال الدین کمال الدین . [ ک َ لُدْ دی ] (اِخ ) ابوالغنایم عبدالرزاق بن ابی الفضایل جمال الدین کاشانی . از عرفای بزرگ عهد سلطان ابوسعید بهادرخان و از م... کمال الدین کمال الدین . [ ک َ لُدْ دی ] (اِخ ) ابوالفتح بنداربن ابونصر خاطری رازی . رجوع به بندار شود. کمال الدین کمال الدین . [ ک َ لُدْ دی ] (اِخ ) ابوالوفاء شیرازی . رجوع به ابوالوفاء کمال الدین و تاریخ عصر حافظ تألیف غنی ص 349 شود. کمال الدین کمال الدین . [ ک َ لُدْ دی ] (اِخ ) ابوحفص عمربن احمدبن هبةاﷲ حلبی (586 - 660) فقیه و محدث . و رجوع به ابن العدیم و عمربن احمدبن هبةاﷲ شود... کمال الدین کمال الدین . [ ک َ لُدْ دی ] (اِخ ) ابوشجاع زنجانی . رجوع به ابوشجاع کمال الدین زنجانی شود. کمال الدین کمال الدین . [ ک َ لُدْ دی ] (اِخ ) ابوعمر الابهری وزیر طغرل بن ارسلان . (حبیب السیر چ خیام ج 2 ص 532).و رجوع به ابوعمر ابهری و دستور الوزرا ... کمال الدین کمال الدین . [ ک َ لُدْ دی ] (اِخ ) احمدبن عمربن احمد... رجوع به احمدبن عمربن احمد شود. کمال الدین کمال الدین . [ ک َ لُدْ دی ] (اِخ ) احمدبن عمربن شیبانی ... رجوع به احمدبن عمر شیبانی شود. کمال الدین کمال الدین . [ ک َ لُدْ دی ] (اِخ ) احمدبن عیسی العسقلانی معروف به ابن القلیوبی . و رجوع به ابن القلیوبی شود. تعداد نمایش: 10 20 50 100 همه موارد « قبلی ۱ ۲ ۳ ۴ صفحه ۵ از ۱۳ ۶ ۷ ۸ ۹ ۱۰ بعدی » نظرهای کاربران نظرات ابراز شدهی کاربران، بیانگر عقیده خود آنها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود