اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

کمال الدین

نویسه گردانی: KMAL ʼLDYN
کمال الدین . [ ک َ لُدْ دی ](اِخ ) زیاد اصفهانی . از شاعرانی است که اشعار او درعراق معروف و مورد توجه بوده است . از اشعار اوست :
این عرصه که گفت خوش جهانی است ؟
خاکش بر سر که خاکدانی است
عاقل به خدا اگرگزیند
گردی که فراز آن دخانی است
این هفت رواق برکشیده
بر درگه قدرت آستانی است
این خط سیه سپید ایام
محنت کده ٔ غم آشیانی است ...

(از لباب الالباب ج 1 ص 274).


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۵۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۳۰ ثانیه
کمال الدین . [ ک َ لُدْ دی ] (اِخ )حاکم ناحیه ٔ «جند» بود که به وسیله ٔ اتسز خوارزمشاه مقید و هلاک شد. (از حبیب السیر چ خیام ج 2 ص 632). و رجو...
کمال الدین . [ ک َ لُدْدی ] (اِخ ) رجوع به اجل کمال الدین (سید...) شود.
کمال الدین . [ ک َ لُدْ دی ] (اِخ ) رجوع به دمیری شود.
کمال الدین . [ ک َ لُدْ دی ] (اِخ ) ابن الزملکانی ، محمدبن علی انصاری سماکی ملقب به جمال الاسلام از مشاهیر ادبا و فقهای شافعیه بود و در بیس...
کمال الدین . [ ک َ لُدْ دی ] (اِخ ) ابوالبرکات عبدالرحمن بن محمدبن ابی الوفا معروف به ابن انباری نحوی . رجوع به انباری شود.
کمال الدین . [ ک َ لُدْ دی ](اِخ ) ابوالحسن علی بن عیسی بن فرج بن صالح ربعی شیرازی . رجوع به ابوالحسن علی ... و ابوالحسن فارسی شود.
کمال الدین . [ ک َ لُدْ دی ] (اِخ ) ابوالعطاء محمودبن علی بن محمود کرمانی ، متخلص به خواجو. رجوع به خواجوی کرمانی شود.
کمال الدین . [ ک َ لُدْ دی ] (اِخ ) ابوالغنایم عبدالرزاق بن ابی الفضایل جمال الدین کاشانی . از عرفای بزرگ عهد سلطان ابوسعید بهادرخان و از م...
کمال الدین . [ ک َ لُدْ دی ] (اِخ ) ابوالفتح بنداربن ابونصر خاطری رازی . رجوع به بندار شود.
کمال الدین . [ ک َ لُدْ دی ] (اِخ ) ابوالوفاء شیرازی . رجوع به ابوالوفاء کمال الدین و تاریخ عصر حافظ تألیف غنی ص 349 شود.
« قبلی صفحه ۱ از ۶ ۲ ۳ ۴ ۵ ۶ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.