کمان وار. [ ک َ ] (ق مرکب ) مانند کمان . چون کمان خمیده و مقوس . چون کمان گوژ و دو تا
: هر آن گروه که جستند از آن مصاف چو تیر
بیامدند کمان وار پشت کرده بخم .
امیر معزی .
تیر قدش کمان وار خم گرفت . (سندبادنامه ص
188). || (ص مرکب ) مقوس . کمانی . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).