اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

کم ء

نویسه گردانی: KM ʼ
کم ء. [ ک َم ْءْ ] (ع اِ) سماروغ . ج ، اَکمُؤ، کماءة با تا جمع است بر غیر قیاس . و یا کماة اسم جمع است یا آن برای واحد است . (منتهی الارب ). سماروغ . ج ، اکمؤ، کماءة با تاء بر غیر قیاس .(آنندراج ). رستنئی است که بدان شحم الارض نیز گویند و عرب آن را «جدری الارض » ۞ نامد و گویند آن ریشه و بیخ مستدیری است مانند قلقاس که نه ساق و نه عروق دارد، رنگ آن خاکی و تیره گون است و در بهار زیر زمین پیدا شود و بی طعم است و انواع آن بسیار باشد و پزند و خورند و نوعی از آن است که در زیر سایه ٔ درخت زیتون یافته شود و بدان فطر گویندو آن زهر کشنده است . ج ، اکمؤ یا کماءة اسم جمع است یا آن واحد است و کم ء جمع است یا کماءة هم واحد است و هم جمع. (از اقرب الموارد). شحم الارض . دنبلان . طملان ، سماروغ . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). || نزد بعضی کم ء از انواع ترنجبین است که بر بنی اسرائیل نازل شد و آب آن شفا است مر عین را و صحیح این است که آن چیزی سفید است مانند پیه که از زمین روید و به آن شحم الارض هم گویند. (منتهی الارب ). از انواع ترنجبین است که بر بنی اسرائیل نازل شد و آب آن شفا است . (آنندراج ). ماده ٔ مشابه ترنجبین . (ناظم الاطباء). || (مص ) سماروغ دادن . (تاج المصادر بیهقی ).سماروغ خورانیدن . (از منتهی الارب ) (آنندراج ): کماء القوم کماء؛ قوم را سماروغ خورانید. (از اقرب الموارد). کمئت القوم کماء (از باب فتح )؛ سماروغ خورانیدم آن گروه را. (ناظم الاطباء). || کفته گردیدن پای . (از منتهی الارب ) (آنندراج ). دست و پای کسی ازسرما و کار شکافتن و چون سماروغ شدن ، کمئت رجله ؛ کفته گردید پای او. (ناظم الاطباء). || سوده پای گردیدن با وجود نعل . (منتهی الارب ). سوده پای گردیدن پای به جهت نداشتن کفش ، کمی کماءً (از باب سمع)؛ سوده پای گردید با وجود نعل و یا سوده پای گردید زیرا که نعل نداشت . (ناظم الاطباء). || نادان و جاهل شدن از اخبار و گول گردیدن . (از منتهی الارب ) (ازناظم الاطباء): کمی عن الاخبار. (از اقرب الموارد).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۷۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۴ ثانیه
کم گشتن . [ ک َ گ َ ت َ ] (مص مرکب ) کم گردیدن . کم شدن : کم نخواهد گشت دریا زین کرم از کرم دریا نگردد بیش کم . مولوی .ز قدر و شوکت سلطان ...
کم‌خونی یا آنمی(به لاتین Anemia) از واژه یونانی an-haima به معنی بدون خون گرفته شده‌است و عبارتست از نقص کمی و یا کیفی هموگلوبین که یک مولکول در درون ...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
کم حوصله. [ ک َ ح َ / حُو ص َ ل َ / ل ِ ] (ص مرکب) تنگ حوصله کم شکیب. کم طاقت. سُست عنصر. نیز نک. تنگ حوصله در همین لغت نامه. ////////////////////////...
کم آزاری . [ کَ م َ] (حامص مرکب ) عمل آنکه کمتر به آزار و ستم مردم پردازد. عمل اهل تساهل و مدارا و روا داری. مقابل پُر آزاری، ظلم و بیداد و ستم ورزی و...
به معنی دست و کم جدا جدا
کم کردن . [ ک َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) کاستن . مقابل افزودن و زیاد کردن . (فرهنگ فارسی معین ). تقلیل . نقص . وَکس . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) ...
کم متصل . [ ک َم ْ م ِ م ُت ْ ت َ ص ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) رجوع به کَم ّ (اصطلاح منطق ) شود.
کم آمدن . [ ک َ م َ دَ ] (مص مرکب ) کاسته شدن و اندک شدن و ناقص شدن و قطع شدن و ناتمام شدن . (ناظم الاطباء). اندک بودن . ناقص شدن . ناتما...
کم و بیش . [ ک َ م ُ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) اندک و بسیار. کم و زیاد. کمابیش . بیش و کم : بی از آن کامد از او هیچ خطا از کم و بیش سیزده سال...
« قبلی ۱ ۲ ۳ ۴ صفحه ۵ از ۸ ۶ ۷ ۸ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.