اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

کمر

نویسه گردانی: KMR
کمر. [ ک َ ] (ع مص ) چیره شدن در بزرگی سر نره . (آنندراج ). کمره کمراً؛ چیره شد او را در بزرگی سر نره . (منتهی الارب ). چیره شد بر وی در بزرگی حشفه . (ناظم الاطباء).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۴۹ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۳ ثانیه
پیش کمر. [ ک َ م َ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان مرکزی بخش حومه ٔ شهرستان بجنورد. واقع در 8 هزارگزی خاور بجنورد، سر راه بجنورد به قوچان . ...
خوش کمر. [ خوَش ْ / خُش ْ ک َ م َ ] (ص مرکب ) کمرباریک . آنکه کمر نکو دارد.
سرخ کمر. [ س ُ ک َ م َ ] (اِخ ) دهی است نزدیک کجور. (ترجمه ٔ سفرنامه ٔ مازندران و استراباد رابینو ص 176).
سیه کمر. [ ی َه ْ ک َ م َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان اوچ تپه ٔ بخش ترکمان شهرستان میانه . دارای 137 تن سکنه . آب آن از چشمه . محصول آنجا غل...
علی کمر. [ ع َ ک َ م َ ] (اِخ ) دهی است از بخش نمین ، شهرستان اردبیل و دارای 200 تن سکنه . آب آن از چشمه تأمین میشود و محصول آن غلات و ح...
کوه کمر. [ کو ک َ م َ ] (اِخ ) دهی از دهستان دیزمار باختری که در بخش ورزقان شهرستان اهر واقع است . 1498 تن سکنه دارد و محل ییلاق ایل اینالو...
کوه کمر. [ کو ک َ م َ ] (اِخ ) دهی از دهستان نوده چناران که در بخش حومه ٔ شهرستان بجنورد واقع است و 131 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ا...
لنگ کمر. [ ل ِ ک َ م َ ] (اِ مرکب ) نام فنی از فنون کشتی که پای خود را در پای حریف بند کردن و زور بر کمرش آوردن است تا بر زمین افتد و با ...
قله ای است در کوههای چهل تن خراسان رضوی ( شمال دشت ازغند )
نازک کمر. [ زُ ک َ م َ ] (ص مرکب ) نازک میان . کمرباریک . لاغرمیان . که میانی لاغر و باریک و موزون دارد : پنجه ٔ بهله ٔ نازک کمران با عدم دست و...
« قبلی ۱ صفحه ۲ از ۵ ۳ ۴ ۵ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.