کمک
نویسه گردانی:
KMK
کمک . [ ک ُ م َ ] (ترکی ، اِ) اعانت و مددکاری چه درکار و بار و چه در جنگ ، از لغات ترکی نوشته شد. (غیاث ) (آنندراج ).مدد و اعانت و مددکاری چه در کار و بار و چه در جنگ . (ناظم الاطباء). کومک . مدد. یاری . مساعدت . معاضدت . دستیاری . مدد. یاری . یاوری . اعانت . (فرهنگ فارسی معین ) : امیرزاده رستم در جواب گفت من بر حسب کمک آمده ام . (ظفرنامه ٔ یزدی ، ازفرهنگ فارسی معین ).
- کمک راننده ؛ کسی که به راننده ٔ اتومبیل یاری کند. شاگرد شوفر. ج ، کمک رانندگان . (فرهنگ فارسی معین ).
- کمک کار ؛ مددکننده . یاری کننده . یاری کننده در کار.
- کمک کاری ؛ مددکاری . عمل و حالت کمک کار. رجوع به ترکیب قبل شود.
- کمک مالی ؛ به وسیله ٔ مال و پول کسی را یاری کردن . (فرهنگ فارسی معین ).
- کمکی ؛ معاون و مددکار و دستگیر. (ناظم الاطباء).
|| فوجی که در جنگ برای اعانت تعیین کنند. (ناظم الاطباء). || دستیار. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
واژه های همانند
۱۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۸ ثانیه
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
دستگاهی ست زیر زانوبند که برای افراد کم توانی که بر اثر سکته و یا ضربه ی مغزی نیمه ی راست یا چپ تن آنان به خوبی حرکت و کار نمی کند و دجار پای آوی...
کمک خواستن . [ ک ُ م َ خوا / خا ت َ ] (مص مرکب ) مدد خواستن از کسی . (فرهنگ فارسی معین ). کمک طلبیدن .
کمک طلبیدن . [ ک ُ م َ طَ ل َ دَ ] (مص مرکب ) کمک خواستن . (فرهنگ فارسی معین ). و رجوع به کمک خواستن شود.