اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

کمند افکندن

نویسه گردانی: KMND ʼFKNDN
کمند افکندن . [ ک َ م َ اَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) کمند انداختن گرفتن انسان یا حیوانی را :
در گردن صفدران خزران
افکند کمند خیزران را.

خاقانی .


کمندی کرده گیسوش از تن خویش
فکنده در کجا در گردن خویش .

نظامی .


مرا کمند میفکن که خود گرفتارم
لویشه بر سر اسبان بدلگام کنند.

سعدی .


با صید جان کمند نیفکنده کاکلش
تا دست اختیار مرا بر قفا نبست .

ظهوری (ازآنندراج ).


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
هیچ واژه ای همانند واژه مورد نظر شما پیدا نشد.
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.