اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

کمین

نویسه گردانی: KMYN
کمین . [ ک ُ ] (ص نسبی ) ۞ مرد شکم بزرگ و شکم خواره را گویند زیرا که کم به معنی شکم است . || (اِ) بسحاق اطعمه به معنی شکنبه ٔ گوسفند که گیپاپزان پزند و خورند وخرند، گفته و قطعه ٔ سعدی را که در باب گل حمام گفته تضمین نموده . (آنندراج ) (انجمن آرا). شکنبه ٔ گوسفندکه گیپاپزان پزند. (فرهنگ فارسی معین ) :
صباحی در دکانی شیردانی
رسید از دست گیپایی به دستم
بدو گفتم که بریان یا کبابی
که از بوی دلاویز تو مستم
بگفتا پاره ای اشکنبه بودم
ولیکن با برنج و نان نشستم
کمال همنشین بر من اثر کرد
ولیکن آن کمینم من که هستم .

بسحاق اطعمه (از آنندراج و انجمن آرا).


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۸ ثانیه
کمین درگشادن . [ ک َ دَ گ ُ دَ ] (مص مرکب ) کمین گشادن . کمین برگشادن : مبارزان و اعیان یاری دادند و کمین درگشادند. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص...
کمین برگشادن . [ ک َ ب َ گ ُ دَ ] (مص مرکب ) کمین گشادن . از کمین بیرون آمدن و بر دشمن تاختن : خصمان چو آن بدیدند هزیمت دانستند و کمین ها ب...
« قبلی ۱ ۲ صفحه ۳ از ۳ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.