اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

کنار

نویسه گردانی: KNAR
کنار. [ ک ُ / ک ُن ْ نا ] (اِ) میوه ای باشد سرخ شبیه به عناب لیکن از عناب بزرگتر است و در هندوستان بسیار می باشد و شیرین و نازک می شود و به عربی آن را سدر می گویند و به هندی بیر خوانند. (برهان ). بار درخت سدر فارسی است . (منتهی الارب ). درختی است از تیره ٔ عنابها که برگهای آن را به جای صابون به کار می برند. (گیاه شناسی گل گلاب ص 230). ثمره ای است خوش مزه به هند آن را بیر گویند. (غیاث ). نام میوه ای است سرخ رنگ از قبیل عناب و آن را می خورند و به برگ آن درخت ، موی می شویند و آن را سدر گویند. (انجمن آرا) (آنندراج ). اسم سدر است که به هندی بیر نامند. (فهرست مخزن الادویه ). نبق . (دهار) (قاموس ). نبق . نبقة. (دستور اللغة). غشو. ثمرالسدر. (اقرب الموارد). میوه ٔ درخت سدر. (ناظم الاطباء). عتود. سدر. شجرالنبق . سدرة. سنجد گرجی . نبقه . بیر. گونه ای از ارجنگ . این نام را در اطراف خلیج فارس به زیزیفوس سپیناخریستی ۞ دهند. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). گیاهی ۞ است از تیره ٔ عنابها که غالباً به صورت درختچه می باشد و ارتفاعش بین یک تایک و نیم گز است شاخه هایش بی کرک و برگهایش کوچک و بیضوی و نوک تیزند و گلهائی به رنگ آبی دارد. میوه اش به اندازه ٔ یک گوجه ٔ کوچک و دارای میان بر خوراکی مطبوع و مأکول است . از تخم میان بر میوه ٔ این گیاه تحت اثر آب نوعی شراب تهیه می گردد. برگهای کوبیده ٔ آن به نام «سدر» در استحمام مصرف می شود. گیاه مزبور در جنوب ایران (نواحی کازرون ) به فراوانی می روید. سدر. منبل دارو. سنجد گرجی . شجرالنبق . (فرهنگ فارسی معین ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۴۷ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۳ ثانیه
ارس کنار. [ اَ رَ ک ِ ] (اِخ ) خرّه ای از ماکو.
پیش کنار.[ ک َ ] (اِخ ) دهی جزء دهستان سنگر کهدمات بخش مرکزی شهرستان رشت . واقع در 18 هزارگزی جنوب خاوری رشت و 5 هزارگزی جنوب خاور دوشنبه ...
خوش کنار. [ خوَش ْ / خُش ْ ک َ / ک ِ ](اِ مرکب ) محبوب . معشوق . (برهان قاطع) : من غرق ملک و نعمت سرمست لطف و رحمت اندر کنار بختم و آن خوش کنا...
دار کنار. [ ک ِ / ک ُ ] (اِخ ) نام یکی از دهات نمارستاق نور در مازندران . (مازندران و استرآباد رابینو ترجمه ٔ وحید مازندرانی ص 149).
قره کنار. [ ق َ رَ ک ُ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان خنج بخش مرکزی شهرستان لار که در 123 هزارگزی باختر لار واقع است . سکنه ٔ آن 20 تن اس...
لاش کنار. [ ک ِ ] (اِخ ) لاشک . نام موضعی در فیروزکلای کجور. (مازندران و استرآباد رابینو بخش انگلیسی ص 109).
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
لات کنار. [ ک َ ] (اِخ ) نام دهی به تنکابن مازندران . (مازندران و استرآباد رابینو ص 105 بخش انگلیسی ). دهی از دهستان گلیجان ، شهرستان شهسوار...
کنار بروژ. [ک َ ب ِ ] (اِخ ) یکی از دهستانهای سه گانه ٔ بخش صومای شهرستان ارومیه است که در جنوب خاوری بخش واقع است واز پانزده آبادی بزرگ...
کنار جستن . [ ک َ / ک ِ ج ُت َ ] (مص مرکب ) گوشه گرفتن . (آنندراج ) : کسی گیرد آرام دل در کنارکه از صحبت خلق جوید کنار.سعدی .|| وداع کردن . ...
« قبلی ۱ صفحه ۲ از ۵ ۳ ۴ ۵ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.