کند. [ ک َ ] (اِخ ) از نواحی خجند است و به «کند بادام » معروف است به سبب فراوانی بادام آن که پوسته ٔ نازک دارد و با مالیدن دست مقشرشود. (از معجم البلدان ). نام دهی است در ماوراءالنهر بر طریق کاشغر که بادام خوب از آنجا آورند. (برهان ) (ناظم الاطباء). نام دهی است از خجند. (غیاث ). دهی است از ده های خجند در راه کاشغر که بادام خوب در آن می شود کند بادام گویند. (فرهنگ رشیدی ). دهی در راه کاشغر که بادام او مشهور است . (جهانگیری ). یا کند بادام ، از نواحی خجند است و معنای آن قریةاللوز است چه لوز (بادام )، بدان جای بسیار بود. (مراصد از یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و از آنجاست سدیدالدین عمیدالملک کندی ، ممدوح سوزنی . (یادداشت ایضاً)
: سدیدالدین عمیدالملک کندی
که شاخ نخل بخل از بیخ کندی .
سوزنی .
تو مغز کند بادامی و مادام
به مغز آرد بها بادام کندی .
سوزنی (از یادداشت ایضاً).
بادام دو چشم تو به عیاری و شوخی .
صدبار به هرلحظه در کند شکسته .
سوزنی (از یادداشت ایضاً).
نی چو دو چشم تو است گر بکنی نیم خیز
۞ زیر دو مشکین کمان نقش دو بادام کند.
سوزنی (از یادداشت ایضاً).
رجوع به کند بادام شود.