اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

کندی کردن

نویسه گردانی: KNDY KRDN
کندی کردن . [ ک ُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) سستی کردن . کاهلی کردن . تنبلی کردن :
کندی مکن بکن چو خردمندان
صفرای جهل را به خرد تسکین .

ناصرخسرو.


ور خاطرم به جایی کندی کند
او را به دست فکرت سوهان کنم .

ناصرخسرو (دیوان ص 304).


بدین مهلت که دادستت مشو از فکر او ایمن
بترس از آتش تیزش مکن در طاعتش کندی .

ناصرخسرو.


دگر ره بانگ زد بر خود به تندی
که با دولت نشاید کرد کندی .

نظامی .


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
هیچ واژه ای همانند واژه مورد نظر شما پیدا نشد.
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.