کنف . [ ک َ ن َ ] (اِ) ریسمان را گویند که از پوست کتان تابند و آن به غایت محکم و مضبوط می باشد. (برهان ). همان کنب است ... یعنی ریسمان که از پوست کتان ببافند. (انجمن آرا). همان کنب به معنی ریسمان . (غیاث ). ریسمان که از پوست کتان تابند و به غایت محکم باشد. (ناظم الاطباء). ریسمانی را گویند که از پوست کتان تابند و آن به غایت مضبوطمی باشد و این همان کنب است . (آنندراج )
: وعده ای می ننهم هین من و قتال و کنف
مهلتی می ندهم هین من و جلاد و دوال .
انوری (از انجمن آرا).
|| کنب و شاهدانه . (ناظم الاطباء). گیاهی است
۞ از تیره ٔ پنیرکیان که مانند کتان از الیاف آن جهت تهیه ٔ طناب و گونی و پارچه های ضخیم استفاده می کنند. کنب . شاهدانه ٔ مصری . شاهدانه ٔ صحرایی . ثیل بلدی . قنب بری . (فرهنگ فارسی معین ). ظاهراً کنب بری یا شهدانج بری را گویند و از الیاف آن طناب و جامه های سطبر و درشت کنند. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). گیاهی است از تیره ٔ پنیرکیان با رشته های بافتنی (برای طناب و پارچه های ضخیم ). (از گیاه شناسی گل گلاب چ
3 ص
238). شهدانه . شاهدانه . شهدانق . شهدانج . کنب . قنب . گیاه لیفی معروف . علفی که از آن گونی و کتان خشن بافند و قسمی از آن
۞ که بنگ کنف گویند شاهدانه است . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
-
کنف آبی ؛ گیاهی است
۞ یک ساله از تیره ٔ مرکبان به ارتفاع
15 تا
16 سانتیمتر و گاهی یک متر که در دشتها و نواحی کوهستانی همه ٔ نقاط اروپا و ایران می روید. برگهایش متقابل و منقسم به
3 تا
5 قطعه ٔ دندانه دار است . نهنج آن شامل گلهای لوله ای زردرنگ و برگه های برگ مانند است . ثیل مائی . دودندان . (فرهنگ فارسی معین ). کنف هندی ؛ گیاهی است به نام شاهدانه . (فرهنگ فارسی معین ).