اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

کوتاه بین

نویسه گردانی: KWTAH BYN
کوتاه بین . (نف مرکب ) تنگ نظر. تنگ چشم . کوته بین . (فرهنگ فارسی معین ) :
دلش داد گوینده ٔ راه بین
که ترسان بود مرد کوتاه بین .

امیرخسرو.


زلف جانان را چه نسبت با حیات جاودان
حیف باشد این قدر کوتاه بین باشدکسی .

صائب (از آنندراج ).


و رجوع به کوته بین شود. || کوته اندیش . (ناظم الاطباء) :
در او هم اثر کرد میل بشر
نه میلی چو کوتاه بینان به شر.

سعدی (بوستان ).


|| کم بین و تاریک چشم و نزدیک بین . (ناظم الاطباء).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
هیچ واژه ای همانند واژه مورد نظر شما پیدا نشد.
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.