کوتاه بین . (نف مرکب ) تنگ نظر. تنگ چشم . کوته بین . (فرهنگ فارسی معین )
: دلش داد گوینده ٔ راه بین
که ترسان بود مرد کوتاه بین .
امیرخسرو.
زلف جانان را چه نسبت با حیات جاودان
حیف باشد این قدر کوتاه بین باشدکسی .
صائب (از آنندراج ).
و رجوع به کوته بین شود. || کوته اندیش . (ناظم الاطباء)
: در او هم اثر کرد میل بشر
نه میلی چو کوتاه بینان به شر.
سعدی (بوستان ).
|| کم بین و تاریک چشم و نزدیک بین . (ناظم الاطباء).