اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

کوتاه دیده

نویسه گردانی: KWTAH DYDH
کوتاه دیده . [ دَ / دِ ] (ص مرکب ) کوتاه بین . کوتاه دید. ج ، کوتاه دیدگان . (فرهنگ فارسی معین ) :
من دیده ام که حد مقامات او کجاست
آنان ندیده اند که کوتاه دیده اند.

خاقانی .


کوتاه دیدگان همه راحت طلب کنند
عارف بلا که راحت وی در بلای اوست .

سعدی .


از رخش خواهند جای بوسه نافهمیدگان
در حرم محراب می جویند کوته دیدگان .

صائب (از آنندراج ).


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
هیچ واژه ای همانند واژه مورد نظر شما پیدا نشد.
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.