کوتاه ساختن . [ ت َ ] (مص مرکب ) کم کردن درازی چیزی . (فرهنگ فارسی معین )
: زبان خامه را کوتاه سازم از سر نامه
که در عرض شکایاتم حکایت گشت طولانی .
وحشی (از فرهنگ فارسی معین ).
تمریط؛ کوتاه ساختن آستین جامه را چندانکه همچو چادر گردد. (منتهی الارب ). || مختصرکردن . || قطع کردن . (فرهنگ فارسی معین ).