کوتاه عمر. [ ع ُ ] (ص مرکب ) که عمرش کوتاه باشد. کوتاه زندگانی . کوته زندگانی . که مدت حیاتش طولانی نباشد
: یکایک همی پروریشان به ناز
چه کوتاه عمر و چه عمر دراز.
فردوسی .
و از اینجا گفته اند که عاشقان کوتاه عمر باشند. (سندبادنامه ص
150). درخت شفتالو کوتاه عمرباشد. (فلاحت نامه از یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به کوته زندگانی شود.