کور. [ ک ُ وَ ] (ع اِ) ج ِ کورة، شهرستان و ناحیه و کرانه . (منتهی الارب ). ج ِ کورة. (از اقرب الموارد). ج ِ کورة، عبارت از شهر و قصبه باشد. (از برهان ). ج ِ کورة، به معنی شهر باشد. (از آنندراج )
: به شب کشید بر آهنگ رأی و ناحیتش
ز تیغ سیل براند اندر آن بلاد و کور.
عنصری .
وسبب یاد کردن کور خراسان و مجموع آن اندر این فصل آن بود. (تاریخ سیستان ). اکنون یاد کنیم طول و عرض و کور رساتیق سیستان ... اما کور سیستان . (تاریخ سیستان ص
28).
مخوف راهی کز سهم شور و فتنه ٔ او
کشید دست نیارست کوهسار و کور.
مسعودسعد.
اسلام را بلاد و کور بی نهایت است
تیماردار جمله بلاد و کور تویی .
سوزنی .
ازخوبی و خوشی چو سدیر و خور نگه است
مشهور در مداین و معروف در کور.
عبدالواسع جبلی (از جهانگیری ).
و رجوع به کورة شود.