گفتگو درباره واژه گزارش تخلف کور نویسه گردانی: KWR کور. (اِخ ) ۞ (جبل ...) کوهی به اسپانیا. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۶۹ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۴ ثانیه واژه معنی کور کور. (اِخ ) دهی از دهستان میشه پاره که در بخش کلیبر شهرستان اهر واقع است و 277 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4). کور کور. [ کُرْ ] (اِخ ) ۞ ژاک . از بازرگانان ثروتمند بورژ ۞ که در حدود سال 1395 م . در بورژ متولد شد. وی خزانه داری شارل دوم را به عهده داشت... کور کور. [ کُرْ] (اِخ ) رودخانه ای است در فارس . رجوع به کُر شود. کور کور. (اِخ ) کوروس . کورا ۞ . از رودهای بزرگ قفقاز است که از کوه حضر در شمال قارص سرچشمه می گیرد و سپس به شمال شرقی و به سوی دره ٔ گرجستا... دولت آباد کور کوره دولت آباد کور کوره . [ دَ ل َ رِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان ییلاق بخش حومه ٔ شهرستان سنندج . با1015 تن سکنه . آب آن از چشمه و راه آن مالرو... دل کور دل کور. [ دِ ] (ص مرکب ) کوردل . سیاه دل . مقابل روشن دل . (آنندراج ) : بیا تا در می صافیت راز دهر بنمایم بشرطآنکه ننمائی به کج طبعان دل کورش ... پی کور پی کور. [ پ َ / پ ِ ] (ص مرکب ) بی اثر پای . که ایز بجای نگذارد. که رد پای نماندش . بی نشان پای بر زمین : پی کور شبروی است ، نه ره جسته ... شب کور شب کور. [ ش َ ] (ص مرکب ) آنکه به شب هیچ نبیند. أعشی . کسی که در شب چشمش نبیند. (فرهنگ نظام ) (ناظم الاطباء). رجوع به شب کوری شود. || ... گر کور این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید. نمک کور نمک کور. [ ن َ م َ ] (ص مرکب ) ناسپاس . کافرنعمت . (یادداشت مؤلف ). تعداد نمایش: 10 20 50 100 همه موارد « قبلی ۱ صفحه ۲ از ۷ ۳ ۴ ۵ ۶ ۷ بعدی » نظرهای کاربران نظرات ابراز شدهی کاربران، بیانگر عقیده خود آنها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود