گفتگو درباره واژه گزارش تخلف کور نویسه گردانی: KWR کور. (اِخ ) ۞ (جبل ...) کوهی به اسپانیا. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۶۹ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۷ ثانیه واژه معنی فانی کور فانی کور. [ ی ِ ] (اِخ ) شاعری فارسی زبان از بخاراست . و معما را نیک میداند و طبعش غرایب پسند است . از اوست این مطلع:نه داغ تازه مرا بر دل ... کور اتینا کور اتینا. [ رِ اَ ت َ / ت ِ ](ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) ۞ در تداول عامه ، کلمه ٔ تحقیری است برای کور. کوری زشت .شاید از کور اعطنا یا آتنا، اشاره... روده ٔ کور روده ٔ کور. [ دَ / دِ ی ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) معاء اعور ۞ .(لغات فرهنگستان ). رجوع به روده و معاء اعور شود. گربه ٔ کور گربه ٔ کور. [گ ُ ب َ / ب ِ ی ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) کنایه از آدم محیل و فریبکار و حقه باز است . رجوع به گربه شود. کور و کبود کور و کبود. [ رُ ک َ ] (ترکیب عطفی ، ص مرکب ) ناقص و رسوا. نادلپذیر. مقرون به رنج و آفت . تعبیری است که در آثار قدما و مثنوی و دیوان کبیر، ... سوت و کور سوت و کور. [ ت ُ ] (ترکیب عطفی ، ص مرکب ) بی مردم . بی آواز و سخن و جای خالی یاجایی ساکت و بی سروصدا. (یادداشت بخط مؤلف ): عروسی سوت و کور... خرمای کور خرمای کور. [ خ ُ ی ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) کنایه از خرمای بی حلاوت و بدطعم . (آنندراج ) : چه جنبانی این نخل بن را بزورکه شد خار او تیز و... کور خواندن کورخواندن . [ خوا / خا دَ ] (مص مرکب ) در تداول عامه ، غلط خواندن . بد فهمیدن . (فرهنگ فارسی معین ). کور گردیدن کور گردیدن . [ گ َ دی دَ ] (مص مرکب ) کور شدن . نابینا شدن : عمی ، تعمی ؛ کور گردیدن .(منتهی الارب ). و رجوع به کور شدن و کور گشتن شود. کور عباسلو کورعباسلو : نام دهکده ای است در استان اردبیل ، شهرستان نیر . این دهکده 11 کیلومتر با شهر نیر فاصله دارد. ارتفاع متوسط آن 1600متر از سطح دریاست. بر ا... تعداد نمایش: 10 20 50 100 همه موارد « قبلی ۱ ۲ ۳ ۴ ۵ صفحه ۶ از ۷ ۷ بعدی » نظرهای کاربران نظرات ابراز شدهی کاربران، بیانگر عقیده خود آنها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود