اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

کور گشتن

نویسه گردانی: KWR GŠTN
کور گشتن . [ گ َ ت َ ] (مص مرکب ) کور گردیدن . کور شدن . نابینا شدن :
فرودآمدند از چمنده ستور
شکسته دل و چشمها گشته کور.

فردوسی .


- کور گشتن بخت کسی ؛ نامساعد شدن بخت او. به خواب شدن بخت او. روی برتافتن بخت از او :
گرفتی همه مال مردم به زور
به یک ره چنین گشت بخت تو کور.

فردوسی .


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
هیچ واژه ای همانند واژه مورد نظر شما پیدا نشد.
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.