کوز کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) خمیده و منحنی کردن . خمیده و کج کردن . چفته و منحنی کردن . کج و خم و دوتا کردن
: سپهری که پشت مرا کرد کوز
نشد پست و گردان به جای است نوز.
فردوسی .
هان نفریبد این عجوزت
چون خود نکند کبود و کوزت .
نظامی (الحاقی ).
-
کوز کردن پشت ؛ به نشانه ٔ تعظیم و احترام و یا ترس خم کردن پشت پیش کسی . سر فرودآوردن
: پیش ستمکاره مکن پشت کوز
زآنکه فراوان نزید اسب بوز.
امیرخسرو.
و رجوع به کوز، کوژ، کوز شدن و کوز گشتن شود.