اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

کوس کوفتن

نویسه گردانی: KWS KWFTN
کوس کوفتن . [ ت َ ] (مص مرکب ) کوس کوبیدن . کوس فروکوفتن . کوس زدن . طبل نواختن :
بی آرزوی ملک به زیر گلیم فقر
کوبیم کوس بر در ایوان صبحگاه .

خاقانی .


و آنجاکه کوفت دولت او کوس لااله
آواز قد صدقت برآمد ز لامکان .

خاقانی .


من کوب بخت بینم منکوب از آن شوم
من کوس فضل کوبم منکوس از آن بوم .

خاقانی .


- کوس سفر کوفتن ؛ کنایه از آماده شدن برای کوچیدن :
بال فروکوفت مرغ ، مرغ طرب گشت دل
بانگ برآورد کوس ، کوس سفر کوفت خواب .

خاقانی .


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
هیچ واژه ای همانند واژه مورد نظر شما پیدا نشد.
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.