کوسه . [ س َ
/ س ِ ] (ص ) معروف است یعنی شخصی که او را در چانه و زنخ زیاده بر چند موی نباشد. (برهان ) (آنندراج ). کسی که وی را در چانه موی نباشد و یا چند موی بیش نبود. (ناظم الاطباء). کسی که بعد از وقت برآمدن ریش موی ریش او نروییده باشد. (غیاث ). در کردی کوسِه ، در ترکی و عربی نیز آمده و معرب آن کوسج . (از حاشیه ٔ برهان چ معین ). معرب آن کوسج . تنک ریش . سوک ریش . کم ریش . آنکه ریش سخت تنک دارد. آنکه بر عارضها موی ندارد یا سخت کم دارد. اَثَطّ. ثَطّ. اَزَط. مقابل لحیانی و ریشو و ریش تپه و بلمه . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). سِناط. (دهار). سِناط یا سُناط. سَنوط. (از منتهی الارب )
: گر کند کوسه سوی گور بسیچ
جده جز نوخطش نخواند هیچ .
سنائی .
کوسه ای کم ریش دلی داشت تنگ
ریش کنان دید دو کس را به جنگ .
نظامی .
چو کوسه همه پیر کودک سرشت
به خوبی روند ارچه هستند زشت .
نظامی .
بلمه ای ، هان تا نگیری ریش کوسه در نبرد
هندویی ، ترکی میاموز آن ملک تمغاج را.
مولوی .
-
کوسه و ریش پهن ؛ امور متضاد. دو چیز مخالف . (فرهنگ فارسی معین ). دو امر گردنیامدنی . متناقضین . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
-
امثال :
کوسه پی ریش رفت بروت نیز بر سر آن نهاد . (امثال و حکم ج
3 ص
1246).
هرکه به فکر خویش است کوسه به فکر ریش است . (امثال و حکم ج
4 ص
1952).
|| به مجاز، کوچک . کم . اندک
: این حماقت نه عجب باشد از آن ریش بزرگ
هرکه را ریش بزرگ است خرد کوسه بود.
ادیب صابر.
|| شخصی که در دهانش بیست وهشت دندان باشد. (برهان ) (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین ). شخصی که در دهانش بیست وهفت دندان باشد و معرب آن کوسج است . (آنندراج ). و رجوع به کوسج شود. || (اِ) نام شکل پنجم هم هست از اشکال رمل و آن را فرح خوانند. (برهان ) (آنندراج ). شکلی از اشکال رمل که به تازی فرح گویند. (فرهنگ رشیدی ). شکل پنجم از اشکال رمل . (ناظم الاطباء). || معرب آن کوسج است ، یکی از انواع ماهیان خطرناک و درنده
۞ است که برخی از گونه های آن در خلیج فارس و شط کارون وجود دارد. (فرهنگ فارسی معین ). گونه ای ماهی عظیم الجثه ٔ غضروفی از راسته ٔ سلاسین ها
۞ که بدنی طویل و استوانه ای و فربه و سنگین دارد. حیوانی است چابک و قوی و درنده و منحصراً گوشتخوارو برخی گونه هایش ممکن است تا
13 متر طول پیدا کنند.این جانور در فکین خود و در داخل دهان دارای یک سلسله دندانهای مخروطی نوک تیز و بسیار برنده است . سخت ترین اجسام را به آسانی و سرعت قطع می کند و چون بسیار سبع و خونخوار است به اکثر حیوانات دریایی و همچنین شناگران حمله می کند و به سرعت دست یا پا و یا هر جای دیگر بدن را که مورد حمله قرار دهد می برد. بسیار دیده شده که صیادان و قایقرانانی که در دریای محل زندگی این حیوان بدون توجه یک لحظه دست خود را به طرف آب دریا برده اند، مورد حمله ٔ کوسه قرار گرفته اند دستشان قطع شده است . کوسه ماهی در آب بسیار سریع شنا می کند و ضمناً شنا کردنش آرام است به طوری که با وجود عظمت جثه اش تولید موج و حرکتی غیرعادی در آب دریا نمی کنداز این جهت خطرش بیشتر است چون بغتة شناگران را در دریا غافلگیر می کند. گونه ای از کوسه ماهی در خلیج فارس فراوان است که حداکثر طول افراد آن بین
1/5 تا
2 متر است ، ولی دارای جثه ای سنگین و بسیار درنده است . ماهی کوسه . کوسه ماهی . (فرهنگ فارسی معین ذیل ماهی ). کوسج . نام قسمی زیانکار که آدمی و دیگر حیوانات را باآلت قطاعه ٔ خویش ببرد. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
: هرگز در او
۞ ماران کشنده و کژدم و شیر و ببر و سباع و حشرات موذیه نباشند چون ماران سجستان و هندوستان و کژدم نصیبین و قاشان ... و رتیلا و کیک اردبیل و سباع عرب و تمساح مصر و کوسه ٔ بصره ... (تاریخ طبرستان ). رجوع به کوسج شود.