اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

کوش

نویسه گردانی: KWŠ
کوش . [ ک َ / کُو ] (اِ) کفش و پاافزار. (ناظم الاطباء). صورتی از کفش . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) :
خاک کف پای رودکی نسزی تو
هم نشوی کوش او چه خایی برغست .

کسائی .


پل به کوش ۞ اندر بکفت و آبله شد کابلیج
از بسی غمها ببسته عمر گل پا را بپا ۞ .

عسجدی (از لغت فرس اسدی چ اقبال ص 64).


پایم بکوفت تنگی کوش ای شهاب دین .

سوزنی .


در طلب رضای تو کوش و فام پاره شد...

سیدهاشمی (از آنندراج ).


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۹ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۲ ثانیه
کوش . (اِمص ) ۞ به معنی کوشش و سعی باشد. (برهان ). سعی و جهد و کوشش . (ناظم الاطباء) : آن همه کم شود چو کوش آمدگرچه چون زهر بود نوش آمد....
کوش . [ ک َ ] (ع مص ) ترسیدن . (از منتهی الارب ). ترسیدن و فزع کردن . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || گاییدن . (از منتهی الارب ). کاش ج...
کوش . (ع اِ) سر کیر بزرگ . کواشة کثمامة مثله . (منتهی الارب ). حشفه ٔ بزرگ . (ناظم الاطباء).
کوش .(اِ) نام روز چهارم است از ماههای فارسی . (برهان ). نام روز چهارم از هر ماهی . (ناظم الاطباء). صحیح «گوش » است . (حاشیه ٔ برهان چ معین )...
کوش . (اِخ ) اول زاده ٔ حام که او همان نمرود است . (قاموس کتاب مقدس ).
کوش . (اِخ ) بلادی که بعضی از نسل کوش در آن ساکن بودند و در حبشه واقع بود. (قاموس کتاب مقدس ). و رجوع به مدخل قبل ، قاموس کتاب مقدس و ...
کوش . (اِخ ) مملکتی که در نزدیکی جیحون بود. (قاموس کتاب مقدس ). رجوع به کوشان شود.
کش، کوه کوشانیان: سلسله ای از سلاطین افغانستان در دو طرف کوه های هندوکش سرزمین کوش – تورات - سفر پیدایش 2-13: رود دوم جیحون است که از سرزمین کوش عبو...
کش، کوه کوشانیان: سلسله ای از سلاطین افغانستان در دو طرف کوه های هندوکش سرزمین کوش – تورات - سفر پیدایش 2-13: رود دوم جیحون است که از سرزمین کوش عب...
هم کوش . [ هََ ] (ص مرکب ) هم نبرد. هم کوشش : دلاور سواری که گاه نبردچه هم کوش او ژنده پیل و چه مرد.فردوسی .
« قبلی صفحه ۱ از ۲ ۲ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.