کون
نویسه گردانی:
KWN
کون . [ ک ُ وِ / ک َ وَ ] (اِخ ) نام روستایی است که در هر عاشورا ده هزار مرد آنجاجمع شوند. (فرهنگ جهانگیری ). روستا و مجمعی باشد درعاشورا که چندین هزار کس جمع شوند و به این معنی به فتح اول و ثانی هم به نظر آمده است . (برهان ). نام روستایی که روز عاشورا در آن مردم جمع شوند، لیکن بدین معنی کدن است به دال و در فرهنگ به واو گفته . (فرهنگ رشیدی ). در فرهنگ جهانگیری ، روستایی که گفته اند در عاشورا ده هزار مرد در آن جمع شوند. برهان نیز چنین نوشته ، اما رشیدی گفته کاف و واو نیست به جای واو دال است و کدن صحیح است . باری چنین روستایی که گفته اند در عاشورا ده هزار شیعی در آن جمع شوند باید که در ایران باشد و معروف نگردیده و نام او شنیده نشده و خالی از غرابتی نخواهد بود. (آنندراج ) (انجمن آرا).
واژه های همانند
۶۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۴۸ ثانیه
جان از کون دررفتن . [ اَ دَ رَ ت َ ] (مص مرکب ) مردن . (ناظم الاطباء). ظاهراً هنگامی بکار میرود که بخواهند مردن کسی را بزشتی و تحقیر یاد کنند...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
خره به کون مالیدن . [ خ َرْ رَ / رِ ب ِ دَ ] (مص مرکب ) نوره کشیده . واجبی کشیدن (لغت محلی شوشتر). || فریب دادن . گول زدن (لغت محلی شوش...
سر در کون کسی گذاشتن . [ س َ دَ ن ِ ک َ گ ُت َ ] (مص مرکب ) مضطرب و بیقرار ساختن . (آنندراج ).
این یک مثل است که بیشتر در شیراز مورد استفاده قرار میگیرد و در مواقعی که شخصی از شخص دیگری انتقاد میکند و یا نظر مخالف با گوینده ارائه میدهد و یا ا...