کوه
نویسه گردانی:
KWH
کوه . [ ک َ ] (ع مص ) هه کردن فرمودن کسی را تا بوی دهن وی معلوم شود. (ناظم الاطباء). بو کشیدن . استشمام کردن بوی دهان کسی را و دستور دادن او را تا نفس بیرون دهد (یا ها کند) تا معلوم گردد که مست است یا نه . (از اقرب الموارد): کهته کوهاً؛ په کردن گفتم او را تا بوی دهن او معلوم گردد. (از منتهی الارب ).
واژه های همانند
۲۵۰ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۲ ثانیه
کوه جفتان . [ ج ُ ] (اِخ ) دهی ازدهستان بخش شهداد که در شهرستان کرمان واقع است و 120 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8).
کوه جلیل . [ هَِ ج َ ] (اِخ ) نام کوهی که نوح (ع ) در آنجا خانه داشت و آب طوفان مرتبه ٔ اول از آن خانه جوشید. (برهان ) (آنندراج ). و رجوع ...
زاوه کوه . [ وِ ] (اِخ ) ۞ نام کوهی است . (شرفنامه ٔ منیری ) (ناظم الاطباء).
عباس کوه . [ ع َب ْ با ] (اِخ ) دهی است از دهستان ماسوله بخش مرکزی شهرستان فومن واقع در 18هزارگزی باختر فومن . ناحیه ای است کوهستانی ، هوا...
ماست کوه . ۞ [ ] (اِخ ) بر غربی نخچوان بر چهارده فرسنگی شهر است و کوهی سخت بلند است و از سی چهل فرسنگ دیدار دهد و قله اش هرگز از برف خ...
معلم کوه . [ م ُ ع َل ْ ل ِ ] (اِخ ) دهی از دهستان نشتاست که در شهرستان شهسوار واقع است و 260 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3).
لعاب کوه . [ ل ُ ب ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) آفتاب . (مجموعه ٔ مترادفات ص 13).
کوه نوردی . [ ن َ وَ ] (حامص مرکب ) حالت و عمل کوه نورد. کوه پیمایی . || قسمی ورزش . بررفتن از کوه برای دست یافتن بر ارتفاعات و قلل آن .
گرده کوه . [ گ ِ دَ ] (اِخ ) دهی است ازدهستان حومه ٔ بخش مهریز شهرستان یزد، واقع در 28هزارگزی خاور مهریز و 20هزارگزی خاور راه شوسه ٔ یزد به ...
کوه هاموی . (اِ مرکب ) قسمی بازی کودکان . (ناظم الاطباء). و رجوع به کوهاموی شود.