گفتگو درباره واژه گزارش تخلف کوه نویسه گردانی: KWH کوه . (اِخ ) نام مستعار هومان تورانی . (از فهرست ولف ). هومان در گفتگوی با رستم خود را چنین نامیده است : بپرسیدی از گوهر و نام من به دل دیگر آمد ترا کام من مرا نام کوه است گردی دلیرپدر بوسپاس است مردی چو شیر.فردوسی (شاهنامه چ بروخیم ج 4 ص 968). واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۲۵۰ مورد، زمان جستجو: ۰.۴۵ ثانیه واژه معنی کوه پردازی کوه پردازی . [ پ َ ] (حامص مرکب ) (اصطلاح نقاشی ) تجسم دادن منظره ٔ کوه . نقاشی و طراحی کوه . (از فرهنگ فارسی معین ). کوه نالان کوه نالان . [ هَِ ] (اِخ ) نام کوهی است در میان راه کازرون و شیراز. (آنندراج ). کوه محروق کوه محروق . [ هَِ م َ ] (اِخ ) یعنی کوه سوخته و آن کوهی است سیاه در حدود ارمن . ۞ (برهان ) (آنندراج ). کوه گرفتگی کوه گرفتگی . [ گ ِ رِ ت َ / ت ِ ] (حامص مرکب ) حالت تهوع و دوار سر که بعض مردم را در ارتفاعات دست دهد. تهوع در ارتفاعهای بسیار. سرگیجه و غث... گنبدین کوه گنبدین کوه . [ گُم ْ ب َ ] (اِخ ) نام قلعه ٔ محکمی است در خراسان : دژگنبدین کوه تا خربنه دژ لاژوردین ز بهر بنه .فردوسی . کوه پر بالا کوه پر بالا. [پ َ ] (اِخ ) دهی از دهستان کوهپر که در بخش مرکزی شهرستان نوشهر واقع است و 180 تن سکنه دارد. بین کوهپربالا و پایین روی تپه ای... کوه بیستون کوه بیستون . [ هَِ ] (اِخ ) رجوع به بیستون شود. کوه بیستون کوه بیستون . [ هَِ ] (اِ مرکب ) نام نوایی است مطربان را. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : گاه کوه بیستون و گنج بادآور زنندگاه دست سلمکی و ... سوغانچی کوه سوغانچی کوه . (اِخ ) دهی است از دهستان چهاراویماق بخش قره آغاج شهرستان مراغه . آب آن از قنات . محصول آنجا غلات ، نخود، بزرک . شغل اهالی زر... بایقراء کوه بایقراء کوه . [ ق َ ] (اِخ ) دهی از دهستان آتش بیک بخش سراسکند شهرستان تبریز. در 32 هزارگزی باختر سراسکند، سکنه ٔ آن 908 تن ، آب از چشمه و رو... تعداد نمایش: 10 20 50 100 همه موارد « قبلی ۱۶ ۱۷ ۱۸ ۱۹ ۲۰ صفحه ۲۱ از ۲۵ ۲۲ ۲۳ ۲۴ ۲۵ بعدی » نظرهای کاربران نظرات ابراز شدهی کاربران، بیانگر عقیده خود آنها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود