گفتگو درباره واژه گزارش تخلف کوه نویسه گردانی: KWH کوه . (اِخ ) نام مستعار هومان تورانی . (از فهرست ولف ). هومان در گفتگوی با رستم خود را چنین نامیده است : بپرسیدی از گوهر و نام من به دل دیگر آمد ترا کام من مرا نام کوه است گردی دلیرپدر بوسپاس است مردی چو شیر.فردوسی (شاهنامه چ بروخیم ج 4 ص 968). واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۲۵۰ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۸ ثانیه واژه معنی کوه پس کوه پس . [ پ َ ] (اِخ ) دهی از دهستان دیلمان که در بخش سیاهکل شهرستان لاهیجان واقع است و 539 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2... کوه بن کوه بن . [ ب ُ ] (اِخ ) دهی از بخش قصرقند که در شهرستان چاه بهار واقع است و 160 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8). کوه پر کوه پر. [ پ َ ] (اِخ ) دهی از دهستان حومه ٔ بخش کلاردشت که در شهرستان نوشهر واقع است و 300 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3). کوه بر کوه بر. [ ب ُ ] (نف مرکب ) سنگتراش در کوه . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). کوه آب کوه آب . (اِخ ) دهی از دهستان ده پیر که در بخش حومه ٔ شهرستان خرم آباد واقع است . 120 تن سکنه دارد که از طایفه ٔپیرالوند هستند. (از فرهنگ جغر... کوه بری کوه بری . [ ب ُ ] (حامص مرکب ) شغل و عمل کوه بر. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). رجوع به کوه بُر شود. کتل کوه کتل کوه . [ ک ُ ت َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان بابالی ، بخش چقلوند شهرستان خرم آباد. جلگه ای و سردسیر. سکنه 120تن . آب آن از چشمه ٔ سیاه چل .... کوه باش کوه باش . (نف مرکب )که جای در کوه دارد. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا): قوعلة؛ عقاب کوه باش . (منتهی الارب ، یادداشت ایضاً). کوه بنه کوه بنه . [ ب ُ ن ِ ] (اِخ ) دهی از دهستان حومه ٔ بخش مرکزی شهرستان لاهیجان است که 331 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2). کوه پشت کوه پشت . [ پ ُ ] (ص مرکب ) بر وزن و معنی کوزپشت است که به عربی هضبه خوانند. (برهان ). کج و خمیده و کوزپشت . (ناظم الاطباء). ظاهراً مصحف ... تعداد نمایش: 10 20 50 100 همه موارد « قبلی ۱ ۲ صفحه ۳ از ۲۵ ۴ ۵ ۶ ۷ ۸ ۹ ۱۰ بعدی » نظرهای کاربران نظرات ابراز شدهی کاربران، بیانگر عقیده خود آنها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود