گفتگو درباره واژه گزارش تخلف کوه نویسه گردانی: KWH کوه . (اِخ ) نام مستعار هومان تورانی . (از فهرست ولف ). هومان در گفتگوی با رستم خود را چنین نامیده است : بپرسیدی از گوهر و نام من به دل دیگر آمد ترا کام من مرا نام کوه است گردی دلیرپدر بوسپاس است مردی چو شیر.فردوسی (شاهنامه چ بروخیم ج 4 ص 968). واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۲۵۰ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۹ ثانیه واژه معنی کوه سنج کوه سنج . [ س َ ] (نف مرکب ) هر چیز که به وزن و ثقل کوه باشد. (ناظم الاطباء). چیزی که وزن کوه داشته باشد و آن به تخمین و قیاس باشد چه ک... کوه شاد کوه شاد. (اِخ ) دهی از دهستان احمدی که در بخش سعادت آباد شهرستان بندرعباس واقع است و 1373 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8). کوه چهر کوه چهر. [ چ ِ ] (اِخ ) دهی از دهستان ریز که در بخش خورموج شهرستان بوشهر واقع است و 240 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7). کوه زرد کوه زرد. [زَ ] (اِخ ) دهی از دهستان عقیلی که در بخش عقیلی شهرستان شوشتر واقع است . 400 تن سکنه دارد که از طایفه ٔ بختیاری هستند. (از فرهنگ ... کوه زرگ کوه زرگ . [ زَ ] (اِخ ) دهی از دهستان کوهمره سرخی که در بخش مرکزی شهرستان شیراز واقع است و 154 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج... کوه زین کوه زین . (اِخ ) دهی از دهستان ابهررود که در بخش ابهر شهرستان زنجان واقع است و 267 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2). کوه سپر کوه سپر. [ س ِ پ َ ] (نف مرکب ) کوه سپرنده . آنکه کوه را طی کند. (فرهنگ فارسی معین ). کوه کوب کوه کوب . (نف مرکب ) آنکه کوه را بکوبد و بکند. (فرهنگ فارسی معین ). || کوبنده و خردکننده ٔ کوه : بزیر اندرون آتش و نفت ۞ و چوب زبر گرزها... کوه کوب کوه کوب . (اِخ ) فرهاد را نیز گویند که عاشق شیرین بود. (برهان ) (آنندراج ). فرهاد عاشق شیرین . (ناظم الاطباء). کوه فحم کوه فحم . [ ف َ ] (اِخ ) کوهی سیاه که سنگ آن را مُکلّس کرده و با وی صابون می سازند. || کوه زغال سنگ . (ناظم الاطباء) (از اشتینگاس ). تعداد نمایش: 10 20 50 100 همه موارد « قبلی ۲ ۳ ۴ ۵ ۶ صفحه ۷ از ۲۵ ۸ ۹ ۱۰ ۱۱ بعدی » نظرهای کاربران نظرات ابراز شدهی کاربران، بیانگر عقیده خود آنها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود