اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

کوی

نویسه گردانی: KWY
کوی . [ ک َ ] (اِ) ۞ صورت اوستایی کی . (حاشیه ٔ برهان چ معین : کی ). و رجوع به کی [ک َ / ک ِ] شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۴ ثانیه
ارته کوی . [ اُ ت َ ک َ ] (اِخ ) موضعی است بجنوب قارص .
کوی یافت . (ن مف مرکب ) ۞ طفلی را گویند که بر سر راه انداخته باشند. (برهان ). بچه ای که از سر راه بردارند. لقیط. (ناظم الاطباء). یافته ٔ کو...
بچه ٔ کوی . [ ب َ چ َ / چ ِ /ب َچ ْ چ َ / چ ِ ی ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) بچه ٔ کو.کودکی که از رهگذر برداشته باشند. کوی یافت . لقیط.
کس و کوی . [ ک َ س ُ ] (اِ مرکب ، از اتباع ) قبیله و خاندان و دوستان (ناظم الاطباء). قوم و خویش .- بی کس و کوی ؛ بی کس و بی یار و معین و مه...
قاضی کوی . (اِخ ) همان «کالِسدون » است . خریسوپلیس ۞ قوما در کالسدون واقع است . رجوع به قاضی کویی و کالسدون شود.
کوی افکند. [ اَ ک َ ] (ن مف مرکب ) بچه ٔ سرراهی . (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
حازمه کوی . [ زِ م َ ] (اِخ ) محله ای است در آمل . و علت تسمیه ٔ این محل بدین نام آن است که عبداﷲبن حازم حاکم مازندران در نیمه ٔ دوم م...
کوی جهودان . [ ی ِ ج ُ ] (اِخ ) نام قدیم یهودیه ٔ اصفهان بوده است . (تاریخ اصفهان ابونعیم ج 1 ص 16، از یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
کوی وانهاده . [ ن ِ / ن َ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) لقیط. (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا). کوی یافت . و رجوع به کوی یافت شود.
هوراس مک کوی (۱۸۹۷ تنسی- ۱۹۵۵ کالیفرنیا) در یک خانواده ایرلندی-آمریکایی فقیر ولی اهل ادبیات زاده شد و در ایالت تنسی آمریکا رشد کرد و به عنوان هوانورد ...
« قبلی ۱ صفحه ۲ از ۳ ۳ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.