اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

که پیکر

نویسه گردانی: KH PYKR
که پیکر. [ ک ُه ْ پ َ / پ ِ ک َ ] (ص مرکب ) مخفف کوه پیکر است که فیل و اسب قوی هیکل باشد. (برهان ) (آنندراج ). کوه پیکر و پیل و اسب قوی پیکر. (ناظم الاطباء). انسان یا حیوانی بزرگ جثه و تنومند :
تهمتن یکی گرز زد بر سرش
که خم گشت بالای که پیکرش .

فردوسی .


پی بازی ّ گوی شد خسرو
بر یکی تازی اسب که پیکر.

فرخی .


هزار اسب که پیکر تیزگام
به برگستوان و به زرین ستام .

اسدی .


برانگیخت که پیکر بادپای
به گرز گران اندرآمد ز جای .

اسدی .


بسا کها که بر آن کوه شاه چوگان زد
به سُم ّ مرکب که پیکرش بیابان کرد.

مسعودسعد.


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
هیچ واژه ای همانند واژه مورد نظر شما پیدا نشد.
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.