اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

کهنه

نویسه گردانی: KHNH
کهنه . [ ک َ ن ِ ] (اِخ ) دهی از دهستان حومه ٔ بخش مرکزی شهرستان لار است و 727 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۳۸ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۷ ثانیه
ده کهنه . [ دِه ْ ک ُ ن ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان میانکوه بخش اردل شهرستان شهرکرد. واقع در 25هزارگزی جنوب اردل دارای 412 تن سکنه می ب...
حسن کهنه . [ ح َ س َ ک ُ ن َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان گرم خان بخش حومه ٔ شهرستان بجنورد 20هزارگزی شمال خاوری بجنورد سر راه شوسه ٔ عمومی بج...
خانم کهنه . [ ن ُ ک ُ ن َ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان مرکزی بخش مریوان شهرستان سنندج ، واقع در 25 هزارگزی شمال باختری دژ شاهپور و دارای ...
زرند کهنه . [ زَ رَ دِ ک ُ ن َ ] (اِخ ) دهی از دهستان حومه ٔ بخش زرند است که در شهرستان ساوه و در دوهزارگزی جنوب باختری مرکز بخش واقع است ...
کهنه پوشی . [ک ُ ن َ / ن ِ ] (حامص مرکب ) حالت و عمل کهنه پوش . (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا). رجوع به کهنه پوش شود.
کهنه پیرا. [ ک ُ ن َ / ن ِ ] (نف مرکب ) که جامه های کهن را مرمت کند. (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : کهنه پیرایان صنع ازبهر نوعهدان باغ رزم...
کهنه پرست . [ ک ُ ن َ / ن ِ پ َ رَ ] (نف مرکب ) کهنه پرستنده . طرفدار آداب و سنن قدیم . مرتجع. (فرهنگ فارسی معین ).
کهنه چینی . [ک ُ ن َ / ن ِ ] (حامص مرکب ) حالت و عمل کهنه چین . (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا). رجوع به کهنه چین شود.
کهنه حریف . [ ک ُ ن َ / ن ِ ح َ ] (ص مرکب ) سخت گربز. (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا). کهنه رند. بسیار زیرک و مکار.
کهنه حصار. [ ک ُ ن ِ ح ِ ] (اِخ ) دهی از دهستان دربند پایین است که در بخش سربند شهرستان اراک واقع است و 450 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافی...
« قبلی ۱ ۲ ۳ ۴ صفحه ۵ از ۱۴ ۶ ۷ ۸ ۹ ۱۰ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.