اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

کی

نویسه گردانی: KY
کی . [ ک َ ] (ع اِ، حرف ) به سه نوع است ، اسم مختصر از «کیف » کقوله :
کی تجنحون الی سلم و ماثئرت
قتلاکم و لظی الهیجاء تضطرم .

(از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).


اسم مختصر از کیف . (آنندراج ). به معنی کیف یعنی چگونه . (ناظم الاطباء). || دوم به منزله ٔ لام تعلیل و آن بر مای استفهامیه آید در سؤال از علت ، مثل : «کیمه » به معنی «لمه » و بر مای مصدریه ، مانند: جئتک کیما تکرم . و بر «اَن » مصدریه ٔ مضمر، کقولک : جئت کی تکرم ، و قولک : لم فعلت کذا فتقول : کی یکون کذا و تنصب الفعل المستقبل . (از منتهی الارب ) (از آنندراج ) (از ناظم الاطباء).و معناً و عملاً به منزله ٔ لام تعلیل به کار رود و بر مای استفهامیه داخل شود چنانکه در سؤال از علت گویند: «کیم جئت » و در موقع وقف «ها» بدان متصل گردد و گفته می شود «کیمه » همانگونه که گفته می شود «لمه »، و بر مای مصدریه چنانکه گویند: «یرجی الفتی کیما یضر و ینفع»، یعنی لأن یضر و ینفع و گویند «ما» کافه است . و بر «ان » مصدریه مضمر وجوباً مانند: جئتک کی تکرمنی و در این مثال فعل به اَن مقدر منصوب گردیده است . (از اقرب الموارد). || سوم به منزله ٔ «اَن » مصدریه و علامت آن صحت حلول آن است محل «ان » و بر آن «لام » نیز داخل شود، مانند: «لکی » و به «لای نفی » نیز متصل گردد، مانند: لکیلا تأسوا ۞ . (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). به منزله ٔ «اَن » مصدریه معناً و عملاً، مانند: لکی لاتأسوا و مؤید آن صحت حلول «اَن » است در محل آن ... (از اقرب الموارد).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۵۹ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۶ ثانیه
پش کی . [ پ َ ک َ ] (اِ) قاووت . پیه .
تا کی . [ ک َ / ک ِ] (ق مرکب ) کلمه ٔ استفهام . تا چه زمان و تا چه وقت .(ناظم الاطباء). از ادوات استفهام مرکب : چنین گوینده ای در گوشه تا کی...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
کی مست . [ م ِ ] (اِخ ) (سیاه ) نام قدیم مصر است چونکه زمینهای مصر را آن زمان زمین سیاه و اراضی کویرها را زمین سرخ می دانستند. (ایران باست...
کی منش . [ ک َ / ک ِ م َ ن ِ ] (ص مرکب ) صاحب طبع شاهانه . شاه طبیعت . بزرگ منش : چنین داد پاسخ که ای کی منش ز تو دور بادا بد بدکنش .فردوسی .
کی = آفریننده - امیر آرا = زیبائی و آرایش آراینده امیر
همچون کوه کی به معنی پادشاه،کوه/ وین به معنی همانند
کی شکن . [ ] (اِخ ) پسر «کی بهمن » که به دست ترکان گرفتار و کشته شد. (از مجمل التواریخ و القصص ص 46).
کی منظر. [ ک َ / ک ِ م َ ظَ ] (ص مرکب ) منظر شاهانه . (ناظم الاطباء). که منظری شاهانه دارد. شاه سیما : به پیمان شکستن نه اندرخوری که شیر ژیا...
کی نژاد. [ ک َ / ک ِ ن ِ ] (ص مرکب ) شاهزاده . از خاندان کی . از دودمان شاهی : بدانست کو نیست جز کی نژادز فر و ز اورند او گشت شاد. فردوسی .که ...
« قبلی ۱ ۲ صفحه ۳ از ۶ ۴ ۵ ۶ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.