اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

کیان

نویسه گردانی: KYAN
کیان . (ادات استفهام ، ضمیر استفهامی ) جمع «که » برای استفهام ذوی العقول است . (آنندراج ). ج ِ کی ، یعنی چه کسان ، و کیانند، یعنی چه کسانند. (ناظم الاطباء). ج ِ که (= کی ). چه کسان . (فرهنگ فارسی معین ) :
بین که به زنجیر کیان را کشید
هرکه در او دید زبان را کشید.

نظامی .


این قوم کیانی آن کیانند
بر جای کیان مگر کیانند.

نظامی .


تا سخنهای کیان رد کرده ای
تا کیان را سرور خود کرده ای .

مولوی (مثنوی ).


خون می رود از جسم اسیران کمندش
یک روز نپرسد که کیانند و کدامان .

سعدی .


تاج کیان بین که کیان می نهند
جای کیان را به کیان می دهند.

خواجو.


تو اول بگو با کیان دوستی
من آنگه بگویم که تو کیستی .

؟


و رجوع به «که » (موصول ، ...) شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲۷ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۱ ثانیه
کیان تخمه . [ ک َ ت ُ م َ / م ِ ] (ص مرکب ) از تخمه ٔ کیان . کیان نژاد. که از نسل کیان است : چو سالار چین دید نستور راکیان تخمه و پهلوان پور ر...
کیان بالا. (اِخ ) دهی از دهستان سگونداست که در بخش زاغه ٔ شهرستان خرم آباد واقع است و 400 تن سکنه دارد که از طایفه ٔ سگوند هستند و زمستانها...
خانه کیان . [ ن ِ ] (اِخ ) نام کوهی است در مازندران . رابینو از این کوه در پاراگراف 31 یادداشت و حواشی کتاب خود نام میبرد. (از سفرنامه ٔ ما...
درفش کیان . [ دِ رَ ش ِ ] (اِخ ) درفش شاهان کیانی . علم و بیرق شاهان ایران زمین . درفش و اختر کاویان : درفشنده تیغت عدوسوز باددرفش کیان از...
محمود کیان . [ م َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان گسکرات بخش صومعه سرا از شهرستان فومن ، واقع در 13هزارگزی شمال باختری صومعه سرا متصل به طاهرگو...
کیان زادگی . [ ک َ / کیا دَ / دِ ] (حامص مرکب ) کیان زاده بودن . شاهزادگی : ز باره نگون اندرافتاد و مردبدید آن کیان زادگی دستبرد. دقیقی (از یا...
کیان پائین . (اِخ ) دهی از دهستان سگوند است که در بخش زاغه ٔ شهرستان خرم آباد واقع است و 562 تن سکنه دارد که از طایفه ٔ سگوند هستند و زمستا...
« قبلی ۱ ۲ صفحه ۳ از ۳ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.