اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

کید

نویسه گردانی: KYD
کید. [ ک َ /ک ِ ] (اِ) چیزی را گویند که بدان طلا و نقره و امثال آن را به هم وصل کنند، و آن را به عربی لحیم خوانند. (برهان ). لحیم و آنچه بدان طلا و نقره را پیوند کنند. (ناظم الاطباء). به معنی لحیم طلا و نقره به بای موحده است . ۞ (فرهنگ رشیدی ).
از آنکه ۞ مدح تو گویم درست گویم و راست
مرا به کار نیاید سریشم و کیدا ۞ .

دقیقی (از لغت فرس اسدی ).


|| (اِخ ) نام ستاره ای منحوس که به هندی کیت نامند. (غیاث ). در علم احکام نجوم ، نجم نحسی در آسمان که دیده نشود و برای او حساب معلومی است که بدان حساب ، جای او را استخراج کنند. (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا) :
خانه ٔ طالع عمرم ششم و هشتم کید
چون ندیدید که جاماسب دهائید همه .

خاقانی .


- کید قاطع ؛ نام کوکبی منحوس دم دار، و آن قاطع اعمار است . ظاهراً مفرس کیت است که به یای مجهول در هند نام ستاره ای منحوس است . (غیاث ) (آنندراج ). نام یکی از ذوات الأذناب است که احکامیان آن را سخت شوم نهند. (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا) :
یا نحوس کید قاطع را ز جهل
بر سعود شعریان خواهم فشاند.

خاقانی (از یادداشت ایضاً).


کید قاطع مگو که واصل ماست
کید چون گردد آفتاب منیر.

خاقانی .


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۸ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۳ ثانیه
کید. [ ک َ ] (اِخ ) نام نوشابه ٔ بردعی بوده که قیدافه معرب آن شده ، و اصل درآن کندابه یعنی آب قند بوده است ، نوشابه نیز به همان معنی اس...
کید. [ ک َ ] (ع مص ) بد سگالیدن . (ترجمان القرآن ). بد سگالیدن . مکید و مکیدة مثله . (منتهی الارب ) (آنندراج ). || خدعه کردن با کسی و مکر کردن ...
کید. [ ک َ ] (ع اِ) مکر و فریب . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). مکر و خبث . (اقرب الموارد). مکیدت . ترفند. دستان . مکر. فریب . (از یادد...
کید. [ ک َ ] (اِخ ) نام رای کنوج باشد که معاصر ذوالقرنین بوده و دخت او را اسکندر به حباله ٔ نکاح درآورد. (فرهنگ جهانگیری ) (از برهان ). و مخ...
کید.[ ک َ ] (اِخ ) نام یکی از معبودان هندوان . (غیاث ).
کید. (اِخ ) ۞ تامس . درام نویس انگلیسی که در سال 1558 م . در لندن متولد شد و به سال 1594 م . در همانجا درگذشت . او راست : «پمپه ٔ بزرگ »، «کر...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
اصحاب کید. [ اَ ب ِ ک َ ] (اِخ ) که آنان را اهل عقبه نیز میخواندند، بروایتی 13 تن و بقولی 14 تن و بگفته ای 15 تن بودند، ولی قولی که بیشت...
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.