اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

کیف

نویسه گردانی: KYF
کیف . [ ک َ ف َ ] (ع ادات استفهام ) چگونه . (زمخشری ).چون . (ترجمان القرآن ). چگونه ، و آن اسم مبهم و غیرمتمکن و مبنی بر فتح است ، و بر دو وجه استعمال شود:
الف - برای استفهام از احوال ، چه استفهام حقیقی و چه غیر آن (همچون تعجب و نفی )، مانند: کیف زید (استفهام حقیقی )، و کیف تکفرون باﷲ (تعجب )، و کیف ترجون سقاطی (نفی ).
ب - برای شرط، در این حال اقتضای دو فعل غیرمجزوم متفق اللفظ و المعنی کند، مانند: کیف تصنع اصنع. (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (از مغنی اللبیب چ محمد محیی الدین عبدالحمید جزء1 ص 205). مبنی بر فتح است و به معنی چگونه و هرچه و در چه حال و بر چه حال می آید، مانند: و کیف تکفرون باﷲ؛ یعنی چگونه کافر می شوید به خدا؟ وکیف جاء زید؛ بر چه حالت آمد زید؟ و کیف انت و کیف کنت ؛ در چه حالتی تو و در چه حالت است زید؟ و کیف تصنع اصنع؛ هرچه تو می کنی می کنم من . و کیف شاء؛ هرچه بخواهد. (ناظم الاطباء) :
کیف مد الظل ۞ نقش اولیاست
کو دلیل نور خورشید خداست .

(مثنوی چ رمضانی ص 11).


- فکیف . رجوع به همین کلمه شود.
- کیف الحال ؟ ؛ حال چگونه است :
ما لسلمی و من بذی سلم
این جیراننا و کیف الحال .

حافظ (دیوان چ قزوینی ص 205).


- کیف حالک ؟ ؛ حال تو چطوراست ؟ (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا) :
سلام علیک انوری کیف حالک
مرا حال بی تو نه نیک است باری .

فخرالدین خالد.


- کیف کان ؛ آن طور که بود.(از یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
- کیفما ؛ از: «کیف » + «ما» اسم شرط و دو فعل را که یکی شرط و دیگر جواب آن است مجزوم کند، مانند: کیفما تتوجه تصادف خیراً. (از اقرب الموارد). مرکب از کیف و ما، یعنی هرچه ، مانند: کیفما تفعل افعل ؛ هرچه بکنی تو می کنم من . (ناظم الاطباء).
- کیفمااتفق ؛ به هر طور که اتفاق می افتاد. (غیاث ) (آنندراج ).
- کیفماکان ؛ آن طور که بود. (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
- کیفمایتفق ؛ به هر طور که اتفاق می افتد. (غیاث ) (آنندراج ).
- کیفمایشاء ؛ آن طور که میخواهد: حکومت کیفمایشائی . (از یادداشت به خطمرحوم دهخدا).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۱ ثانیه
کیف . [ ک َ / ک ِ ] (از ع ، اِ) نشئه و بیهوشی ، وچیزی که نشئه و بیهوشی آرد، مجاز است . (غیاث ) (آنندراج ). نشئه و مستی . (ناظم الاطباء). در تدا...
کیف . [ ک َ / ک ِ ] (از ع ، اِ) ۞ چگونه . (غیاث ) (آنندراج ) (فرهنگ فارسی معین ). || (اصطلاح منطق ) عرضی که قبول قسمت بالذات نکند، چنانکه ...
کیف . [ ک َ ] (ع مص ) بریدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
کیف . [ ی َ ] (ع اِ) ج ِ کیفة. (اقرب الموارد). رجوع به کیفة شود.
کیف . (اِ) دست افزاری که در آن آلات و ادوات لازم برای کاری گذارند. (ناظم الاطباء). آلتی چرمین که در آن کاغذ، نوشت افزار و اشیاء دیگر گذار...
کیف . (اِخ ) شهرکی است خرد [ به خراسان ]. (حدود العالم ). شهر قدیمی است که در بین بادغیس و مروالرود بوده است . (از معجم البلدان ). رجوع به ...
کیف . [ ] (اِخ ) رجوع به کیفی (اِخ ) و حبیب السیر چ خیام ج 4 ص 438 شود.
کیف . [ ی ِ ] (اِخ ) ۞ شهری در اتحاد جماهیر شوروی (سابق ) و مرکز اوکراین است که بر کنار دنیپر ۞ واقع شده و 1417000 تن سکنه دارد. این شهر ...
(= لذت، حال) این واژه عربی است و پارسی آن اینهاست: ناندا nãndã (سنسکریت: ناندی، نَندَ) رَپَک (اوستایی) اَوَس، کِلی، پریتی، priti پریتا، pritã پریا،...
کیف /kayfa/ معنی چگونه است؟. فرهنگ فارسی عمید ////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////...
« قبلی صفحه ۱ از ۳ ۲ ۳ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.