اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

کیمخت گر

نویسه گردانی: KYMḴT GR
کیمخت گر. [ م ُ گ َ ] (ص مرکب ) آنکه کیمخت سازد. آنکه کیمخت به عمل آورد :
بگفت ای کور سوزنگر مرا در کار کن آخر
که از جور تو افتاده ست با کیمخت گر کارم .

سوزنی .


سوزنگری بمانم کیمخت گر شوم
خر لنگ شد بمرد و خر مرده به که لنگ .

سوزنی .


دلبر کیمخت گر کز سیم اندامش بود
سوختم تا چند با من وعده ٔ خامَش بود؟

سیفی (از آنندراج ).


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
هیچ واژه ای همانند واژه مورد نظر شما پیدا نشد.
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.