کین
نویسه گردانی:
KYN
کین . [ ک َ ] (ع مص ) فروتنی نمودن . (منتهی الارب ) (آنندراج ): کان له کیناً؛ فروتنی نمود و خضوع کرد. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
واژه های همانند
۵۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۲ ثانیه
کین آوری . [ وَ ] (حامص مرکب ) جنگاوری . جنگجویی . رجوع به مدخل قبل شود. || انتقامجوئی . خونخواهی : میان ار ببستی به کین آوری به ایران نک...
کین پرور. [ پ َرْ وَ ] (نف مرکب ) کین اندیش . که در اندیشه ٔ انتقامجویی است . بدخواه . بداندیش : تو دین پروری خصم کین پرور است فرشته دگر اهرمن ...
کین پژوه . [ پ َ ](نف مرکب ) کینه جو. انتقامجو. کینه خواه : سرانجام پیران بیامد ز کوه مرا برد نزدیک آن کین پژوه .فردوسی .
کین ستان .[ س ِ ] (نف مرکب ) منتقم و انتقام کشنده . (ناظم الاطباء). خونخواه . انتقامجو. آخذ ثار. (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به مدخ...
کین خواه . [ خوا / خا ] (نف مرکب ) کین خواهنده . انتقام جوینده . (فرهنگ فارسی معین ). انتقام گیرنده . کینه جو. انتقام کشنده : وگر خون اورا بریزی ...
کین توزی . (حامص مرکب ) انتقام کشی . (فرهنگ فارسی معین ). انتقامجویی : بر اولیا و بر اعدای خود به لطف و به عنف به مهربانی معروفی و به کین ...
کین جویی . (حامص مرکب ) کینه جویی . انتقامجویی . انتقام کشی . رجوع به کین جوی و کینه جویی شود. || جنگ آوری . جنگ طلبی . جنگجویی . رجوع به کین ...
کین فزای . [ ف َ ](نف مرکب ) سخت کینه ور. بسیار انتقامجو : به هفتم برانیم زیدر سپاه که او کین فزای است و من کینه خواه .فردوسی .
کین گستر. [ گ ُ ت َ ] (نف مرکب ) دشمنی انداز. (ناظم الاطباء). آنکه مسبب خصومت و عداوت گردد.
کین گذار. [ گ ُ ] (نف مرکب ) کینه کش . (آنندراج ). منتقم و انتقام کشنده ٔ بدیها و زیانها. (ناظم الاطباء). انتقامجو : به نزد بهو نامه ٔ کین گذاربفرم...