اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

کین دار

نویسه گردانی: KYN DʼR
کین دار.(نف مرکب ) کین دارنده . آنکه از دیگری حقد و عداوت دردل دارد. آنکه دشمنی و بغض به دل دارد :
برِ بهمن آوردش از رزمگاه
بدو کرد کین دار چندی نگاه .

فردوسی .


کین مدار آنها که از کین گمرهند
گورشان پهلوی کین داران نهند.

مولوی .


باز فروریخت عشق از در و دیوار من
باز بدرّید بند اشتر کین دار من .

مولوی .


مده پند و مبر خونم به گردن
که چشم دلبر کین دار مست است .

مولوی .


رجوع به کین داشتن شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
هیچ واژه ای همانند واژه مورد نظر شما پیدا نشد.
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.