اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

کین کش

نویسه گردانی: KYN KŠ
کین کش . [ ک َ / ک ِ ] (نف مرکب ) کین کشنده . انتقامجو. منتقم . (فرهنگ فارسی معین ) :
فروماند کابلشه از غم به درد
زشیدسب کین کش بترسید مرد.

اسدی .


یاد آمد ایچ آنچه منت گفتم
کاین دهر کین کش است ز نادان کین .

ناصرخسرو.


همه پولادپوش و آهن خای
کین کش و دیوبند و قلعه گشای .

نظامی .


رجوع به کین کشیدن شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
هیچ واژه ای همانند واژه مورد نظر شما پیدا نشد.
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.