اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

کینه توز

نویسه گردانی: KYNH TWZ
کینه توز. [ ن َ / ن ِ ] (نف مرکب ) کینه اندوز. کینه کش . (غیاث ). کینه خواه . (آنندراج ). صاحب کینه و انتقام کشنده و تلافی بدی کننده . کینه توزنده . (ناظم الاطباء). کین کش . (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا). جنگجو و کینه ور :
زبهر طلایه یکی کینه توز
فرستاد با لشکر رزم یوز.

فردوسی (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا).


چو آمد به زاول یل کینه توز
برآسود با کام دل هفت روز.

اسدی .


گرفتار در دست آن کینه توز
همی گفت با خود به زاری و سوز.

سعدی .


لعل لب کرشمه را چاشنی عتاب ده
چین غضب زیاده کن ابروی کینه توز را.

طالب آملی (از آنندراج ).


و رجوع به کین توختن و مدخل بعد شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
هیچ واژه ای همانند واژه مورد نظر شما پیدا نشد.
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.