اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

کینه داشتن

نویسه گردانی: KYNH DʼŠTN
کینه داشتن . [ ن َ / ن ِ ت َ] (مص مرکب ) دشمنی داشتن . عداوت داشتن :
همانا که کاوس بد کرده بود
جهان آفرین را بیازرده بود
که دیوی چنین بر سیاوش گماشت
ندانم چه زآن بی گنه کینه داشت .

فردوسی .


چو خواهد ز دشمن کسی زینهار
تو زنهارده باش و کینه مدار.

فردوسی .


آب زدند آسیای کام ز کینه
کینه چه دارند کآسیا به کفاف است .

خاقانی .


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
هیچ واژه ای همانند واژه مورد نظر شما پیدا نشد.
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.