اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

کینه ساز

نویسه گردانی: KYNH SAZ
کینه ساز. [ ن َ / ن ِ ] (نف مرکب ) انتقام جو. منتقم . انتقام گیرنده :
سوی خیمه ٔ خویش بازآمدند
همه با سری کینه ساز آمدند.

فردوسی .


شوند آگه از من که بازآمدم
دل آگنده و کینه ساز آمدم .

فردوسی .


برفتند هر دو به راه دراز
یکی آزپیشه یکی کینه ساز.

فردوسی .


جوری که ز غمزه ٔ تو دیدیم
بر عالم کینه ساز بستیم .

خاقانی .


سیه شیر چندان بود کینه ساز
که از دور دندان نماید گراز.

نظامی .


|| جنگجو :
چو او را ندیدند گشتند باز
دلیران سوی رستم کینه ساز.

فردوسی .


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۶ ثانیه
چرخ کینه ساز. [ چ َ خ ِ ن َ/ ن ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) آسمان و فلک غدار. || بخت . || بخت بد و سرنوشت بد. (ناظم الاطباء). رجوع به چرخ ...
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.