اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

کینه گزار

نویسه گردانی: KYNH GZʼR
کینه گزار. [ ن َ / ن ِ گ ُ ] (نف مرکب ) انتقامجو. انتقام طلب . منتقم . که انتقام به جای آورد :
تو بدکننده ٔ خود را به روزگار سپار
که روزگار تو را چاکری است کینه گزار.

فرخی .


به چاشتگاه ملک بی کمر میان سپاه
برفت بر دم آن جنگجوی کینه گزار.

فرخی .


مبارک آمد روز و مساعد آمد یار
سلاح کینه بیفگند چرخ کینه گزار.

؟ (از سندبادنامه ).


و رجوع به کین گرفتن شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۵ ثانیه
کینه گذار. [ ن َ / ن ِ گ ُ ] (نف مرکب ) کینه توز. کینه کش . انتقامجو : فدای جان و تنش کردپیل و مال چو دیدچنین دو دشمن کینه گذار ۞ از آتش و ...
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.