گاو گردون . [ وِ گ َ ] (اِخ ) کنایه از برج ثور است و آن برج دوم از جمله ٔ دوازده برج فلکی است . (برهان ). برج ثور که در آن ستاره ای است و بجای چشم ثور واقع شده . (آنندراج ). برج ثور که دبران باشد، در آن ستاره ای است و بجای چشم ثور واقع شده . (انجمن آرا). گاو فلک ، نام پیکری از صور کواکب
: هر آن کس که آن زخم شمشیر دید
خروشیدن گاو گردون شنید.
فردوسی .
همان گاو گردون هزار از نمک
بیارند تا بر چه گردد فلک .
فردوسی (شاهنامه چ بروخیم ج 9 ص 2988).
ثور و حمل گیاچر ریاضش و حوت و سرطان شناور حیاضش ، گاو گردون بر کهکشان چون گاو گردون در وی نعمت نشان . (ترجمه ٔ محاسن اصفهان آوی چ اقبال ص
10). || (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) گاوی که به گردون شیار بندند. گاوی که بر عرابه بندند
: بفرمود تا گاو گردون برند
سر گرگ از آن بیشه بیرون برند.
فردوسی .
چهل گاو گردون ز زر بار کرد
دو صد دیگر از دیبه انبار کرد.
(گرشاسب نامه ص 403).
ثور و حمل گیاچر ریاضش و حوت و سرطان شناور حیاضش ، گاو گردون بر کهکشان چون گاو گردون در وی نعمت نشان چرخ هفتم از جی ّ قطری و بحر قلزم از زندرود قطری . (ترجمه ٔ محاسن اصفهان چ اقبال ص
10). چون بالش ها حاضر کردند پیر تیرتراش از حمل آن عاجز آمد، بخندید و فرمود که گاو گردون نیز بیاورند تا بار کرد وبازگشت . (جهانگشای جوینی ).
-
امثال :
زور بر گاو و ناله بر گردون .