اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

گاوو

نویسه گردانی: GAWW
گاوو. (اِ) گاو کوهی . (برهان ) (آنندراج ) (مخزن الادویه ). گوزن . گاووی ماه . گوزن ماده .
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۱۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۵ ثانیه
گاو بی شاخ و دم . [ وِ خ ُ دُ ] (ترکیب وصفی ، ص مرکب ) شخص نهایت نادان . بغایت احمق و جاهل . رجوع به امثال و حکم دهخدا شود.
گاو پیشانی سفید. [ وِ س َ / س ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) ۞ سخت مشهور. رجوع به گاو شود.
گاو نه نه حسین . [ وِ ن َ ن َ ح ُ س ِ ] (اِخ ) (مثل ...) آنکه بی خبر و سرزده داخل خانه ٔ دیگران شود. رجوع به امثال و حکم دهخدا شود.
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
غَژگاو یا یاک (نام علمی: Bos grunniens) گونه‌ای گاوسان موبلند است که دمی مانند اسب دارد و در مناطق افغانستان، هیمالیا، فلات تبت و مغولستان زندگی می‌کن...
گاو در خرمن کردن . [ دَ خ َ م َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) کار کسی را پامال کردن و رسوا کردن و خراب و تباه ساختن . (غیاث ) : تا چوکاهش فلک دهد بربا...
گاو دوشای کسی بودن . [ وِ ی ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) (مثل ...) رجوع به گاو شود.
گاو حاج میرزاآقاسی . [ وِ ] (اِخ ) (مثل ) رجوع به گاو و امثال و حکم دهخدا و رجوع به گوساله ٔ حاجی میرزا آقاسی ... شود.
چاه چرخ گاوی به لهجهٔ محلی (گاو و گوچه) ، یا «چرخاب» ، وسیله‌ای برای آب‌کِشی از آبِ جاری یا چاهِ آب. این وسیله با جریان آب یا نیروی حیوان یا انسان می‌...
کسیکه در بدل پول برای کسی دیگر متاع جنسی (زن، مرد، دختر یا پسر) عرضه کند (در افغانستان به آن مرده گاو گویند) کنایه از کسیست که از ناچاری، ناکسی، بی مع...
« قبلی ۳ ۴ ۵ ۶ ۷ ۸ ۹ ۱۰ صفحه ۱۱ از ۱۲ ۱۲ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.